我的文档使用 -classmemoir
并用 进行编译XeLaTeX
。 似乎整个文档中的行距都有所不同。 以下是显示该问题的 MWE:
\documentclass[14pt, extrafontsizes]{memoir}
\usepackage{xepersian}
\settextfont{XB Niloofar}
\begin{document}
\sloppy
\fontsize{18pt}{17pt}\selectfont
\noindent{یک احساس معمولاً طرح یک فکر تقویت شده و با انرژی را معرفی می کند، و به علت شدت بار انرژی آن، اغلب در ابتدا به حد کافی در لحظه حاضر بودن و نظاره کردن آن آسان نیست. احساس می خواهد که به شما غلبه کند، و معمولاً موفق می شود، مگر این که حضور در شما به اندازه کافی وجود داشته باشد. اگر شما توسط عدم حضور که معمول است، به طرف شناسایی شدن ناهوشیارانه با احساس کشیده شوید، آن احساس به طور موقت " شما " می شود. اکثراً بین فکر کردن و احساس شما یک دایره باطل و شریر ساخته می شود: آنها یکدیگر را تغذیه می کنند. طرح فکر، یک بازتاب بزرگ از خودش را به شکل احساس بوجود می آورد و تناوب ارتعاشات آن احساس، طرح فکر ابتدایی را تغذیه می کند. از طریق ماندگار شدن ذهن در موقعیت، رویداد و یا شخصی که علت بوجود آمدن آن احساس گردیده است، فکر به احساس انرژی می دهد، که سپس احساس به نوبه خود به طرح فکری انرژی می دهد و این رَوند ادامه پیدا می کند. }
به طور اساسی، تمام احساسات تغییرات در یک احساس اصلی و متمایز نشده می باشند، احساسی که مبداً آن، از عدم آگاهی شما نسبت به این مطلب که شما فراتر از اسم و فرم چه هستید می باشد. به علت یکسان بودن ماهیت آن، پیدا کردن نامی برای توصیف دقیق این احساس سخت است. "ترس" می تواند به آن نزدیک باشد، اما جدا از حس تهدید مداوم، ترس شامل یک حس عمیق از تَرک شدن و تکمیل نبودن نیز می باشد. شاید بهتر باشد اصطلاحی را بکار ببریم که مانند آن احساس اصلی، متمایز نشده است و به سادگی آن را "درد" نام ببریم. یکی از وظایف اصلی ذهن، جنگیدن یا رفع کردن آن درد احساسی است، که خود دلیلی برای فعالیت پی در پی ذهن می باشد، اما همواره به تنها چیزی که می تواند دست بیابد پوشش موقتی آن است. در حقیقت، هر اندازه که ذهن برای خلاص شدن از شر "درد" سخت تر مبارزه کند، درد بیشتر می شود. ذهن نه هرگز می تواند راه حلی پیدا کند ، و نه به شما اجازه پیدا کردن راه حلی را می دهد، به این دلیل که آن خودش ذاتاً بخشی از "مشکل" است. تصور کنید یک رئیس پلیس سعی برای پیدا کردن فردی که عمداً ایجاد حریق میکند دارد، در حالی که آن فرد خود رئیس پلیس است. شما تا زمانی که حس شناسایی خویش با ذهن را متوقف نسازید، از آن درد رها نخواهید شد، یا می شود گفت شناسایی شدن با نفْس را، بنابراین ذهن از مرحله قدرت خویش واژگون می شود و هستی به عنوان طبیعت واقعی شما خودش را آشکار می سازد.
بله، من می دانم شما چه سوالی دارید.
\end{document}
此示例显示页面中间的间距非常窄(红色矩形),并且在新段落开始之前有一个相当宽的空白。
我尝试通过 手动修复行距\linespread{1.0}
,但这并不能解决问题。
答案1
这里有两个问题。
第一个问题:您使用的基线间距太小(17pt),并且由于上升部和下降部的原因,一些相邻的行不适合这个间距。查看图片中的第 5 行和第 6 行。
第二个问题:文本高度不包含整数行数,并memoir
试图填满一页。它唯一可以获得可扩展空间的地方是两个段落之间,但vbox
运行 XeLaTeX 时会收到“未满”消息。
您可以修复文本高度或使用\raggedbottom
。
\documentclass[17pt, extrafontsizes]{memoir}
\usepackage[logo=off]{xepersian}
\settextfont{XB Niloofar}
\begin{document}
%\sloppy
\raggedbottom
\fontsize{18pt}{24pt}\selectfont
\noindent
یک احساس معمولاً طرح یک فکر تقویت شده و با انرژی را معرفی می کند، و به علت شدت بار انرژی آن، اغلب در ابتدا به حد کافی در لحظه حاضر بودن و نظاره کردن آن آسان نیست. احساس می خواهد که به شما غلبه کند، و معمولاً موفق می شود، مگر این که حضور در شما به اندازه کافی وجود داشته باشد. اگر شما توسط عدم حضور که معمول است، به طرف شناسایی شدن ناهوشیارانه با احساس کشیده شوید، آن احساس به طور موقت " شما " می شود. اکثراً بین فکر کردن و احساس شما یک دایره باطل و شریر ساخته می شود: آنها یکدیگر را تغذیه می کنند. طرح فکر، یک بازتاب بزرگ از خودش را به شکل احساس بوجود می آورد و تناوب ارتعاشات آن احساس، طرح فکر ابتدایی را تغذیه می کند. از طریق ماندگار شدن ذهن در موقعیت، رویداد و یا شخصی که علت بوجود آمدن آن احساس گردیده است، فکر به احساس انرژی می دهد، که سپس احساس به نوبه خود به طرح فکری انرژی می دهد و این رَوند ادامه پیدا می کند.
به طور اساسی، تمام احساسات تغییرات در یک احساس اصلی و متمایز نشده می باشند، احساسی که مبداً آن، از عدم آگاهی شما نسبت به این مطلب که شما فراتر از اسم و فرم چه هستید می باشد. به علت یکسان بودن ماهیت آن، پیدا کردن نامی برای توصیف دقیق این احساس سخت است. "ترس" می تواند به آن نزدیک باشد، اما جدا از حس تهدید مداوم، ترس شامل یک حس عمیق از تَرک شدن و تکمیل نبودن نیز می باشد. شاید بهتر باشد اصطلاحی را بکار ببریم که مانند آن احساس اصلی، متمایز نشده است و به سادگی آن را "درد" نام ببریم. یکی از وظایف اصلی ذهن، جنگیدن یا رفع کردن آن درد احساسی است، که خود دلیلی برای فعالیت پی در پی ذهن می باشد، اما همواره به تنها چیزی که می تواند دست بیابد پوشش موقتی آن است. در حقیقت، هر اندازه که ذهن برای خلاص شدن از شر "درد" سخت تر مبارزه کند، درد بیشتر می شود. ذهن نه هرگز می تواند راه حلی پیدا کند ، و نه به شما اجازه پیدا کردن راه حلی را می دهد، به این دلیل که آن خودش ذاتاً بخشی از "مشکل" است. تصور کنید یک رئیس پلیس سعی برای پیدا کردن فردی که عمداً ایجاد حریق میکند دارد، در حالی که آن فرد خود رئیس پلیس است. شما تا زمانی که حس شناسایی خویش با ذهن را متوقف نسازید، از آن درد رها نخواهید شد، یا می شود گفت شناسایی شدن با نفْس را، بنابراین ذهن از مرحله قدرت خویش واژگون می شود و هستی به عنوان طبیعت واقعی شما خودش را آشکار می سازد.
بله، من می دانم شما چه سوالی دارید.
\end{document}
注意:我删除了无用的组;\noindent
不是带有参数的命令。